دوست خوبم
دوست خوبم

دوست خوبم

خاصره سفر مشهد

خاطره صفربه مشهد 

یکدفعه تصمیم گرفتم به مشهد برم با توجه به اینکه هتل توسط شرکت برای روز دوم تیر ماه رزرو شده بود مجبور شدم که جوری برسم که دوم تو مشهد باشم .

بنابراین برنامه ریزی اینجوری شد شب سی تیر ماه از کنگان به شیراز حرکت کردم که ۱۳۰ هزار کرایه اتوبوس شد و  صبح سی و یکم شیراز بودم تا ظهر همون روز باغ ارم بودم بعد رفتم بازار وکیل یک کلم پلو شیرازی خوردم خوشمزه بود شد ۱۱۴ هزار تومان بعدش یک مسافرخانه گرفتم که ۱۰۰ هزار هزینه یک شب مسافرخانه شد

البته مسافرخانه به زحمت گیر آوردم ۱۳ هزار کرایه اسنپ شد .

بعد از تحویل اتاق رفتم زیارت شاه چراغ که نماز اونجا خواندم و رفتم یک ساندویچ گرفتم که ۲۸ تومان شد و رفتم اتاق بلیط شیراز به مشهد چک کردم که دیدم پر شده اتوبوس مجبور شد صبح زود برم ترمینال که شاید بلیط گیر بیاد متاسفانه جور نشد به مقصد طبس گرفتم ۲۴۵ هزار شدید بعد فهمیدم که ساعت ۱ شب می‌رسد طبس بنابراین مقصد بیرجند رفتم . ساعت ۷ صبح طبس بودم که رانند نامردی کرد و بجای ۶۰ تومان مابه‌التفاوت ۱۰۰ هزار گرفت گفت کرایه اینقدر .

در طول راه از استان یزد رد شد شهر ابرکوه و.. اونجا از مغازه هم بستنی و پفک گرفتم که ۲۶ تومان شد .

ساعت ۱۱ سوار اتوبوس بیرجند شدم به سمت مشهد که کرایه هم ۱۳۰ بود کنار دستم یک دختر بود نزدیک ۱۷ سال یک دختر ساده که مشخص نبود برای چه می‌ره مشهد وسط راه پلیس هم پیادش کرد یعنی گزارش شده بود بعد از ده دقیقه مجدد سوار اتوبوس شد و حرکت کردیم در وسط راه یک‌ناهار هم جوجه خوردم که ۹۰ هزار شد.

دختر کناری هم آب میخواست که من رفتم براش خرید البته به یکی‌دیگه گفت که من رفتم خریدم براش بیسکویت هم خرید م که قبول نکرد .

ساعت نزدیک ۷ عصر بود که به مشهد رسیدم .

طول مسیر از شیراز با یک مرد آشنا شدم که اون هم زایر بود من که کلا دوست ندارم با کسی هم سفر بشم اونجا سریع از تر مینال خارج شدم و تنهایی به سمت حرم حرکت کردم هم زمان با رسیدن به مشهد انگار یک حال هوایی عجیبی داشتم ی یک جوری سبک بودم یک احساس خاص که کمتر برای من پیش میاد .

در حین رفتن پیاده به سمت حرم رفتم نانوایی نان گرم و بعدش یک پنیر گرفتم و رفتم تو یک پارک خوردم .

ساعت نزدیک ۹ شب بود که بعد از تحویل کوله پشتی به امانت دار وارد  صحن مطهر شدم .سریع رفتم زیارت کردم بعدش آمدم نماز خواندم .هوا هم سرد بود مجدد آمدم بیرون رفتم شام خوردم ۸۰ تومان جوجه خوردم .ساعت نزدیک ۱ شب بود . مجدد رفتم زیارت کردم بعداز زیارت بعلت مسافرت خیلی خسته بودم .جایی هم نداشتم رو فرش ها صحن حرم دراز کشیدم از سرما نتوانستم بخوابم .‌ساعت نزدیک ۴ صبح بود نماز صبح خواندم و هر جور شد یک چرت زدم که ساعت نزدیک ۵ هوا روشن شد من مجدد رفتم تو شهر که ساعت نزدیک ۱۰ رفتم سمت هتل و مستفر شدم .

تو شهر با مترو میرفتم که هزینه ها کم بشه .

بعد از رسیدن به هتل بخاطر اینکه شرکت هتل رزرو کرده بود منشی هتل گفت با خانم تشریف آوردین گفتم نه اسم مادرم بود که نیامدن.

رفتم اتاق و دوش گرفتم و خوابیدم بیدار شدم ساعت سه و نیم بود و به ناهارهم نرسیدم . تا ساعت ۸ استراحت کردم.و با دوستان حرف زدم  و بعدش رفتم شام خوردم و مجدد به سمت حرم برای زیارت . تا ساعت ۱۱ شب حرم بودم بعد با موتور برگشتم هتل که ۲۵ هزار گرفت و تا برگشت به هتل ساعت ۱۲ شد و خوابیدم . صبح روز بعد بلیط برگشت به کرمانشاه گرفتم و آخرین روز بعد از ساعت ۹ صبح به صرف صبحانه در هتل رفتم زیارت تا ساعت ۱۱ تو حرم بود و بعدش رفتم دو تا انگشتر خریدم یکی برای خودم یکی برای مادر کم متاسفانه انگشتر خودم گم شد .

هر دو انگشتر گرفتم ۷۵۰ تومان .

دوست داشتن دختر جنوبی

یکدفعه تصمیم گرفتم مرخصی گرفتم برم بندر عباس سر صبح که رسیدم بندر پیام دادم به معصومه گفتم من بندر گفت بیا میناب من فکر کردم بعد از ۴ سال من فراموش کرده . معصومه بگم که پرستار سال ۸۲ تو سایت عملی باهاش آشنا شدم که متاسفانه یک نامزدی ناموفق داشته .

ساعت ۴ عصر بود دیدم پیام داده که وایسا الان میام می‌بینمت من که واقعا تعجب کردم دختر از میناب بیاد تا بندر اون شب ساعت ۷ شب که هوا تاریک 

ترمینال بندر منتظر شدم با ماشین خودش آمد رفتیم بازار یک لباس محلی براش کادو گرفتم بنظر که خوشش آمد .

بعدش با هم رفتیم یک بلوز برای خودم گرفتم دیگه شب بود گفتم سخت تنهایی برگردی خودم باهات تا میناب میام در راه برگشت رفتیم یک منطقه بالجی که چه کباب خوشمزه ای داشت ولی حیف که من ترسیدم از اتوبوس جا بمانم چون میخواستم برم شیراز ساعت نزدیک ده با هم رسیدم میناب من برد ترمینال برام ماشین گرفت واقعا کنارش بودن یک حس خوبی بهم داد 

یک دختر مهربان و دل پاک و ساده من با دخترها زیادی بیرون رفتم ولی از ته دل میگم هیچکس مثل معصومه به دلم ننشست .

تو این سن ۳۶ ساله که دارم اول بار بود که یک دختر اینجوری به دلم نشست و یک سفر خاطره انگیز برام درست کرد.


اتفاق بد

امروز مجبور شدم برم تهران موقع برگشت با مترو رسیدم آزادی از پله برقی ها مترو داشتم میرفتم بالا  که یکدفعه کنترلم از دست دادم داشتم میفتادم دستم تو جیبم کوله هر به پشتم بود هر کاری کردم نشد خودم کنترل کنم چند پله قل خوردم افتادم رو یک خانواده یک بچه کوچک افتاد بعدش مادر بچه و.. سرو صدا زیادی تو مترو برپا شد تا یک مرد سریع دستم گرفت بلند شدم و بعدش هم اپراتور پله برقی خاموش کرد .

دیروز رو اعصاب یکی راه رفتم احساس میکنم نفرین کرد و..


درگیر ذهنی شدید

امروز ۱۸ مهرماه و من دارم میرم مرخصی به سمت خونه فکرم بشدت درگیر در گیر شغل یکی از همکاران تماس گرفت و یک  کم  تر دنبال باش من هم چند روز پیش رفتم مصاحبه یک شرکتی که خبری نشد واقعا دیوانه شدم  اینقدر فکر‌کردم خیلی خیلی خدا یا یعنی میشه. من. کاری برام اوکی بشه و با خیال راحت بگم. خدایا درست شد دیگه. . خدا خودت کمک کن کارم اوکی بشه 

بورس

الان مثل سهم ها بورسی شدم دقت کردین وقتی یک سهم یک مدت درجا میزنه یکدفه یک جهش میکنه البته سهم خوب میگم وگرنه سهم بدرد نخور میره تا پایین

الان من حالتی دارم که یک مدت راکد بودم احساس میکنم یک تغییراتی هست ...................