دوست خوبم
دوست خوبم

دوست خوبم

سفری به تهران

هفته گذشته سفری به تهران داشتم که به نظرم جالب بوداینجا بنویسم

چند وقت پیش رزومه ای برای شرکت فرستادم که زنگ زدن و گفتن بیا برای مصاحبه من هم روز یکشنبه 15 اذر رفتم تهران ساعت نزدیک 12 ظهر بود که رسیدم تهران اونجا زنگ زدم شرکت گفتن امروز دیر فردا بیا من هم جایی نداشتم برم یک ساعتی نشستم فرودگاه بعدش امدم بیرون که برم مسافرخانه هوا هم برفی شده بود وسرد از مردم ادرس پرسیدم که کجا مسافرخانه داره کسی اطلاع نداشت با مترو رفتم شوش اونجا هم هرچه گشتم جایی نبود یک مسافرخانه بود که پر از معتاد بود فکر نمیکردم تو تهران اینجوری باشه وسط خیابان داشتن مواد میکشیدن اونجا یک فلافل خوردم و رفتم سمت مولوی اونجا هم هرچه گشتم مسافرخانه پیدا نشد اونجا از مردم پرسیدم گفتن برو چهارراه سیرویس ساعت نزدیک 4 عصر شده بود رسیدم  چهارراه سیرویس یک مسافرخانه پیدا کردم رفتم و یک اتاق گرفتم شبی 40 هزارتومان، اتاق که گرفتم وسایل گذاشتم و رفتم یک چرخی بزنم جایی بد نبود ولی نه برای کردها چون اکثر کارگرهای اون بازار که گفتن بازار بزرگ تهران تو پانزده خردا همه کرد بود که بارکشی میکردن برگشتم مسافرخانه و خوابیدم صبح که بیدا رشدم از پنجره نگاه کردم خیابان پر برف بودمن هم ساعت 8 رفتم برای مصابه که مدیر کارخانه گفت باید یک هفته کار بکنی بصورت ازمایشی من هم گفتم باشه از فردا و برگشتم سمت مسافرخانه رفتم اتاق دیگه گرفتم که شد شبی 30 تومان دقیقا شبیه زندان بود اتاق سه متری که هیچ پنجره ای نداشت شب گذشت و صبح روز بعد ساعت 5 بیدا رشدم که هفت سر کار باشم  به مسیر اشنا نبودم درحالی مترو نزدیک بود من دو تا مسیر با تاکسی رفتم با تاخیر رسیدم سر کار لباس کار پوپشیدم و سرپرسیت گفت که با همکارها برو شروع بکن به تعمیرات اون روز تا ساعت 12 کار کردم اصلا جای نشستن بود خودم ازکارم تردید داشتم که اینجا رارزش ماندن داره یانه تا ساعت 3 سرکار بودم و برگشتم مسافرخانه و لی ته دلم خوشحال بودکه فرداش میرم خانه بخاطر تعطیلات اون شب دیگه پولها ته کشید و رفتم اتاق عمومی که شد 16 تومان ساعت 8 شب خوابیدم و صبح هم زود بیدا رشدم به مسیرها اشنا شدم او ن روز کار سبک تر بود اخر وقت رفتم پیش مدیر اون قسمت گفتم وضعیت حقوق مشخص بکن که من دیگه این مسیر برنگردم اون هم گفت تا عید اینجوری کاربکن تا شرایط کار دست بیاد بعدا ز عید سرپرست اون قسمت میشی و با این شرایط الان نظر من رو دو تومان که با مدیر عامل صحبت بکنم دو شنبه زنگ بزن  بعد از کار هم سریع امدم ترمینال ازادی و بسمت کرمانشاه واقعا زندگی تو تهران خیلی سخت مردم اونجا شبیه رباط شدن شب میرن سرکار و شب میان اینجور زندگی هم خیلی سخت من هم برای این رفتم که اگر زن گرفتم اون اسایش داشته باشه معمولا زنها تهران دوست دارن ولی برعکس برای مردها کار تو تهران خیلی سخت حقوق کم و کار سخت ،  امروز هم دوشنبه که تصمیم گرفتم نرم چون حساب کردم از دو تومان بیش از یک تومانش هزینه میشه فعلا هم که شکر خدا اینجا سرکارم هزینه خاصی ندارم همون دو تومان برام در میاد در کل مدیر کارخانه ادم خوبی بود ولی من از ترک بدم میاد از شانس من سه تا همکار هم  ترک بودن این سفر نزدیک 300 هزار تومان برام هزینه داشت ازیک طرف خوب بو د که با وضع کار تو کارخانه اشنا شدم از یک طرف هم بد چون بیشتر مرخصیم از دست دادم یکی از دوستام حرف جالبی زد گفت دقت کردی تو اینجور کارهای سخت هیچ نیروی تهرانی نیست واقعا هم درست گفت این کارخانه کارش سخت بودبیشتر نیرو کرد و تر ک بود .