دوست خوبم
دوست خوبم

دوست خوبم

اتفاقات امروز

امروز چند تا اتفاق افتاد .خواستم برم روستا به داداشم زنگ زدم کجایی من ببری روستا گفت دیگه نباید بری آخه زن داداش مادرم اذیت کرده افتاده بیمارستان .من از اول گفتم این زن خیلی موزی گفتن نه آخه روبرو خوب و لی پشت سر حسابی میزنه . اتفاق دوم هم  سکته مغزی پسر عمه بود بنده از روزی که زن گرفت خوشی ندید اخه خانواده زنش معتادش کردن این هم تمام سرمایه زندگیش به باد داد الان هم تهران نگهبان بود خدا شفاش بده بعدش شفا همه مریض ها

پشمانی

من از بعضی کارهایی که میکنم پیشمان میشم یعنی میشه کارها ترک کنم

آغا من همین جا قول میدم از این کارها انجام  ندم اگر انجام دادم بیام هینجا بنویسم .

خواب کباب

سلام

دیشب خواب دیدم از بندر رفتم کرمانشاه اونجا گرسنم شد بعد برادرم دو سیخ گوشت خام بهم داد اتش نبود کباب کنم رفتم تو بازار اونجا یک قسمتی هست که همه کارگرها جمع میشن که یک اشتی روشن کرده بودن من هم رفتم با هزار زحمت رو اتش کاگرها کباب اماده کردم بعد از اماده شدن کباب دلم نیامد ببرم خونه خودم بخورم همه کباب دادم کارگرها که بهم کمک کردن .

من یک استنباط دارم فکر کنم چون براردم من به بورس معرفی کرد این گوشت همون بورس که دیروز ضرر کردم /