دیوانه وار دوستت دارم... خسرو باقرپور
دوستت دارم:
چنان بی امان؛
چون بارش دیوانه وار باران،
در اردیبهشتی مست؛
که صحراها را می شوید
و دریاهارا می آشوبد.
دوستت دارم:
چنان بی تاب؛
چون تپشِ دلِ کبکِ مادر
در فراخنایِ دامنه ی کوهستان:
که باشه ای بر فرازِ آشیانه اش می چرخد،
و جوجه هایش با دهان هایی باز:
مرگ را از منقارِ آسمان می بلعند.
دوستت دارم:
چنان آشکار؛
چون این شقایقِ وحشی که در قلبم می روید
چنان روشن؛
چون این ستاره که به چشمانِ تو می خواندم
چنان داغ؛
که از خاکسترم آذرخش می جهد
و سینه ی آسمان را آتش می زند.
دیوانه وار دوستت دارم.