دیشب به مقصد تهران سوار اتوبوس شدم راننده آمد من جابجا کرد گذاشت جایی که صندلی ها کناری هم یک مادر و دختر بودن دختر تو راه رو نز یک به من نشسته بود وقتی که دیدم اینجوری تو دلم احساس خوشحالی میکردم حالا ادامه ماجرا به دختره سلام کردم آمد کنارم نشست شماره ازش گرفتم حسابی با هم دوست شدیم بوسش میکردم .. دیگه تصمیم گرفته دختره بگیرم . اتوبوس خورد تو دست انداز و از خواب بیدار شدم ....این هم ماجرای مسافرت من
کلا تو فکر دخترایی
خوب این طبیعی