دوست خوبم
دوست خوبم

دوست خوبم

روزهای بلاتکلیف

بعد از تولد و زیارت امام رضا عزیز کرمانشاه رفتم و بعدش از سه روز برگشتم محل کار تو راه بودم که از شرکت که رزومه فرستاده بودم زنگ زدن که مدارک بیار برای استخدام روز پنج شنبه بود که یک سری مدارک تحویل دادم و از روز جمعه مشغول بکار شدم .همزمان تو شرکت قبلی هم حضور میزدم و کارها بصورت پاره وقت برای اون ها هم انجام میدادم خیلی با خودم درگیری داشتم بلاخره از این شرکت که کار مهندسی بود راحت کسی کار نداشت ماهی یک بار آفتاب نمی‌دیدم الان باید برم جلو آفتاب تو گرمای و شرجی کنگان کار کنم 

دیروز که دوشنبه بود ۱۲.۰۴ یک کارتن از وسایل بردم خوابگاه شرکت جدید خوابگاه یک جای خیلی پرت بود که با دیدنش واقعا دلم گرفت کنار یک کوه بلند خوابگاه قدیمی و..

این هم بگم که دلیل جابجایی فقط استرس بود که این ۱۲ سال داشتم برای اخراج شدن واقعا الان میفهمم که بک جورایی بی مورد بوده .

انشالله تصمیم دارم فردا سه شنبه برم خوابگاه جدید و شرایط جدید خدا خودش کمک کنه راه راست بهم نشان بده .

امام رضا که به پابوسش رفتم خودش کمکم بکنه


نظرات 1 + ارسال نظر
مارال سه‌شنبه 11 مرداد 1401 ساعت 01:37 http://mypersonalnotes.blogsky.com/

سلام ببخشید مدتی بود نخونده بودم اینجا رو . به سلامتی کارت هم که جور شد . از اونهمه خوراکی که تو پست قبل نوشته بودی هیچکدوم رو به اندازه اون نون گرم و پنیری که رو چمن خوردی هوس نکردم
از دختر جنوبیه چه خبر ؟

کجایی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.